آنیساآنیسا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

شکوفه زندگی ما

چشماتو وا کن و ببین که بابا اومده

همیشه یادت میکنم از پس این دنیای مبهم گاهی به اندازه تمام نداشته هایم برایت سخت میگویم  میدانم صدایم را خوب میشنوی میدانم مرا احساس میکنی میدانم نگاهم را میشناسی و میدانم هر آنچه که دیگران از درک آن عاجزندتودرک میکنی این حس مادرانه است فرزندم هر چند هنوز در برم نیستی اما 8 ماه همراه من چشم اانتظار پدر بودی.دخترک بهاری من 25 اسفند برای هر سه ما روز به یاد ماندنی بود و بعد 21 ماه سختی و دوری بالاخره بابایی خدمت سربازی اش رو تموم کرد و برای همیشه برگشت کنارمون.برایت چه بنویسم از کدام سختی ها حرف بزنم از کدام تنهایی ها بگویم که شاید بتوانی ان روزهای مرا حس کنی؟سالها هم اگر بگذره این روزها ...
26 اسفند 1392

به مناسبت شبهایی که دخترم آنیسا بدون پدر سپری کرد.

بمناسبت شبهایی که دخترم آنیسا بدون پدر سپری کرد. ....نگاه کن این دور بودن را پدر بلد نبود دوست نداشت دوست داشت ثانیه به ثانیه بزرگ شدنت را در دل من لمس میکرد پدرت بلد بود چگونه من و تورا آرام نگاه دارد و نگذارد احساس غمگینی کنیم الان که نیست الان که مجبور بود بره تا برای همیشه آرامش داشته باشیم الان که بردنش باید صدایش را بشنوی صدایی که دلتنگه تو و من بود صدایی که به اجبار تبدیل به سکوت بود و ما چاره ای جز صبر نداشتیم آنیسا کوچولو بیا باهم یک قراری بگذاریم الان بخواب ,چشمهایت راببندو خوب بزرگ شو 40 روز دیگه پدرت کنارت هست باز چشمهایش پشت عینکش خسته است ولی کنارت هست می خندد می خنداند تنهایی مان را تمام خواه...
22 اسفند 1392

همدم لحظه هایم دخترم

سلام عشق کوچولوی من دخترک بهاری من دخترک کوچولوی من دخترک زیبای من میدونی که این روزا خیلی بهت عادت کردم   اگه یه روز کم تکون بخوری دلم هزارتاراه میره  عزیزکم الان امن ترین جای دنیاااااااااااا   برای  تو  تو وجود من  عشق کوچولوی من اروم باش راحت تو وجود من نفس بکش  به شیطنت هات ادامه بده که با هر بار تکونت  کلی قند تو دلم اب میشه   که من مامان شدم؟ خودم هم باورم نمیشه کم کم که رشد میکنی و شکم من بزرگ میشه تازه داره باورم میشه که من مسئول یه موجود کوچولوی زیبا و دوست داشتنی هستم که خدا اونو ...
22 اسفند 1392

آرزوی آمدنت آرام جانم

دختر نازنینم   تو می آیی و من از تو لبریزمی شوم ،لحظه ها در رفتن عجولند و روزی تو آنقدر بزرگ می شوی که دستان کودکانه ات را دورم حلقه خواهی کرددختر نازم پس می نویسم تا یادگاری از لذت عاشقی کردن لحظه لحظه هایت برایم بماند نیمی از عمرم رو بی تو و نیمه دیگر رو با تو می خوام سپری کنم. معجزه زیبای آفرینش ، بیا از پیکر من بیاویز، بیا از اندام من الگویی جاودانه بساز. بیا روزهایم را به عشق و نفس هایم را به جوانه های نفس هایت بدوز. شادی بی امان من، وسعت قلبم یارای انتظارت را ندارد ، بیا و مرا در نیازهایت غرق کن.بیا تا دوباره این سفر را با تو از نو شروع کنم.با تو زندگی را دوباره ببینم، بیا برایت خانه د...
22 اسفند 1392

گوهر وجودم سخنی دارم با تو!

گوهر وجودم سخنی دارم با تو!و احساس روشن عاشقانه ام ،راه را در این تاریکی و تنهایی بر تو هدایت خواهد کرد تا آن شود که خوشتر از شیرینی نامت است دخترم ، ببین پدر چه بی تابانه در انتظارت نشسته است. آغوش گرم ،تپش قلب ،خاطره زیبایی است که عمیقاً در دلم نقش بست... این عشق ترس را از دلت بیرون خواهد کرد مهربانم ... من ... پدر... با ... تو...می مانیم. تنها 7 روز باقی ماند تا پدر برای همیشه کنارمون بیادو از لحظات با هم بودن لذت ببریم و تا ابد از خوشبختی مان خوشحال باشیم و در کنار هم این دنیا را بهشت کنیم برایت .آرام جانم" دخترکم. ...
16 اسفند 1392

حرفهای پدرانه برای دخترکم

_____________________ دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی دخترکم تو زیباترینی همیشه با این باور زندگی کن خودت را فراموش نکن شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد اما به یاد داشته باش کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست اشتباه که کردی برخیز اشکالی ندارد بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را ...
11 اسفند 1392
1